مهربانی آن کوچه‌یاد   2009-05-18 13:25:38

چه خیال‌انگیز بود گذرکردن
از آن کوچه صمیمی دلباز
و زیستن در خانه‌های کوچک تنگاتنگ
با باغچه‌های پراز بنفشه و نرگس
چه دلپذیر بود
بالا رفتن از آن پله‌های مرمری پاکیزه
با گلدانهای پر گل شمعدانی و یاس
که بادستهای مهربانی
در خاک کاشته میشد
چه مهربان بودند آن دو کاج عظیم
که با شاخه‌های همیشه سبزشان
سایبانی برای ظهر تابستان
وچتری برای رگبار پاییز می‌شدند
چه بازیگوش بودند
آن بعدازظهرهای تابش آفتاب
آن سوزش پاهای برهنه بر تن لخت کوچه
آن یارکشی آن یکی‌شدن آن قهر
آن اشتی آن مهربانی بی‌دروپیکر
چه زودگذر بود عمرمان
در وزیدن آن باد سرگردان
که هرکدام از ما را
تا نهایت بی‌خبری
تعقیب کرد وعاقبت
رها شدیم در گردباد تنهایی
حالا سراغ مهربانی آن کوچه‌یاد را
از که بگیریم که هر کدام از ما
در نهایت غربت خود سخت پایبند
ودر سکوت باور خود
صادقانه مبهوتیم.


تاثیر گرفته‌ام از فروغ میدانم...( کوچه‌ای هست که قلب من آنرا از محله‌های کودکی‌ام دزدیده است.)


sara  2009-12-23 18:40:01
ghashang bod wa ba ehsasi ke engar mishenasamash...


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات